مطالب پایان نامه ارشد و رساله دکتری

به نام خداوند جان آفرین
حکیمِ سخن در زبان آفرین
هنر نوشتن
نوشتن قبل از آن که یک مهارت باشد، یک هنر است. نویسنده باید ذهنی خلاق و هنرمند داشته باشد تا بتواند
الفاظ، واژه ها و کلمات را به درستی به کار ببرد و در قالب جمالت زیبا و سنجیده، نسج و نظم دهد. بنابراین باید
اذعان داشت، نویسندگی یک مهارت هنرمندانه است. یعنی مهارتی که آمیخته با هنر باشد. برخی از مهارتها، ارتباط
چندانی با هنر ندارد.
لیکن نویسندگی مهارتی است که علاوه بر
داشتن تبحّر، هنر نیز باید چاشنی کار قرار گیرد. نویسنده باید از این مهارت برخوردار باشد که دستور زبان و آئین
نگارش را به درستی رعایت کند، همچنین باید از این هنر برخوردار باشد که نوع هر کلمه را به تناسب نسج جمله به
نحوی انتخاب کند که در بافت جمله بنشیند و به زیبایی درخشان گردد. به عنوان مثال وقتی شخصی دارای مهارت
نویسندگی باشد، برای خبر دادن از واقعه طلوع خورشید، اینگونه مینویسد: »آفتاب زیبا با شعلههای طالیی خود، از
پشت کوههای ایستاده، سر برآورد«. بیان کردن این جمله در وصف واقعه طلوع خورشید، نشاندهنده مهارت نویسندگی
است. زیرا نویسنده، هم دستور زبان را رعایت کرده است )چون فعل، فاعل و سایر اجزای جمله به درستی در جای
خود نشستهاند( و هم کلمات و واژههای مناسبی انتخاب کرده و برخی آرایههای ادبی را نیز استفاده نموده است )نور
زرد خورشید را به شعلههای طالیی تشبیه کرده(. امّا نویسندهای که عالوه بر مهارت نویسندگی دارای هنر نیز باشد،
در وصف طلوع خورشید میگوید: »سر از البرز برزد قرص خورشید * چو خونآلوده دزدی سر ز مکمن« )منوچهری
دامغانی(. هر چقدر در این بیت شعر دقّت بیشتری اعمال گردد، بیشتر میتوان به هنر گوینده پی برد. گوینده، دزدی را
تصویر کرده که در حین دزدی، صاحب خانه یا صاحب مال، او را مجروح ساخته و سر او را شکسته است. دزد موفق
به فرار شده و در پناهگاهی پناه گرفته است. بعد از گذشت چند دقیقه، به آهستگی سر خود را از پناهگاه باال میآورد
تا سرک بکشد و ببیند، اوضاع آرام شده یا نه؟ گوینده، طلوع خورشید با شعلههای نارنجی رنگ که به آهستگی از
پشت کوه سر میزند را به صحنه فرار و سرک کشیدن دزد از پشت پناهگاه تشبیه کرده است.
بنابراین باید توجه داشت که نویسندگی هم یک مهارت است و هم یک هنر. البته نکته بسیار مهم این است که در
سبکهای مختلف نویسندگی، هنر به شکلِ ویژهی همان سبک به کار میرود. به عنوان مثال در سبک علمی، عالوه بر
اینکه باید دستور زبان و آئین نگارش را رعایت نمود، میبایست واژههای علمی به گونهای انتخاب شوند که بیشترین
میزان انتقال مطلب را داشته باشد. تا حد امکان بهتر است واژههای علمی معادلسازی شده و معادل فارسی آن نوشته
شود. واژهها میبایست با توجه به طیف مخاطب برگزیده شوند. مثالً اگر مخاطبان یک مقاله علمی، افرادی هستند که
در آن رشته دارای تخصص بوده و از درجه باالیی در دانش برخوردار باشند، بهتر است واژهها به صورت تخصصی
انتخاب شوند. این امر هم در باال بردن سطح دانش نویسنده مؤثر است و هم به نوعی این مطلب را به مخاطب منتقل
میکند که نویسنده در رابطه با موضوع مقاله، از تسلط کافی برخوردار است. امّا اگر مخاطبانِ مقاله، دانشجویانی باشند
که به تازگی وارد رشته علمی مورد نظر شدهاند، طبیعتاً باید زبان مقاله روانتر و عامیانهتر باشد. در اینگونه مقاالت
نباید واژههای ثقیل و تخصصی به کار برده شوند، بلکه کلمات بایست به صورت روان و قابل فهم انتخاب گردند.
بنابراین در سبک نویسندگی علمی، مهارت آن است که دستور زبان و آئین نگارش در آن سبک به درستی رعایت شود
و هنر نیز آن است که جامعه هدف مقاله شناسایی گردد، و در این جامعه یک نیازسنجی کلی و جامع صورت گیرد و
کلمات و اصطاالحات تخصصی متناسب با سطح دانش جامعه هدف، به کار روند.
در سبکهای دیگر نیز میبایست همین شیوه رعایت شود. نویسنده در سبک ادبی، سبک تخیلی، سبک کودکانه و
غیره به فراخور جامعه هدف و سلیقه مخاطب، باید الفاظ و جملهها را به نحوی پشت سر هم بچیند که خواننده را
میخکوب نماید. یک نویسنده موفق در مخاطب ایجاد عالقه مینماید و به نوعی او را وادار میکند که از ابتدا تا انتهای
نوشته، خواندن را رها نکند. عالوه بر این، یک نوشته موفق باید به گونهای باشد که مخاطب پس از اتمام آن، احساس
کند، مطلب جدیدی آموزش دیده است. گرچه این آموزش از طریق مقاله یا کتاب، بیشتر در خصوص سبک علمی
قابل بررسی است، امّا در سبکهای دیگر نیز نقش مهمی ایفا میکند. در واقع باید گفت، هدف اول از نوشتن، انتقال
یک مطلب آموزشی به خواننده است. اگر نویسنده از هنر و مهارت کافی برخوردار باشد، این انتقال مطلب، بسیار سهل
و روان صورت میپذیرد. امّا اگر نویسنده به میزان کافی دارای مهارت نباشد و در انتخاب نوع واژهها و جملهبندی
مناسب، دقّت کافی را اعمال نکند، مطلب وی، هر چقدر هم مهم و مورد نیاز باشد، به سهولت به خواننده منتقل
نمیگردد و مخاطبان این نوع نوشتهها فقط کسانی هستند که ازروی اجبار و ناچاری آن نوشته را میخوانند. کتابها
درسی غالباً از این نوع هستند. سبک نوشته در این کتابها، کسلکننده و ماللآور است. به همین دلیل دانشآموزان و
دانشجویان رغبت چندانی به خوانده آنها نشان نمیدهند و فقط در شبهای قبل از امتحان از روی اجبار، این نوشتهها
را چه در قالب کتاب باشد، چه در قالب مقاله و یا حتی در قالب جزوههای کالسی میخوانند.
در سبکهای دیگر نیز این موضوع باید رعایت شود. یعنی باید نویسنده قبل از آغاز نوشتن به این موضوع بیاندیشد
که قرار است در نوشته خود، چه چیزی را به مخاطب منتقل کند. در نوشتههای ادبی، احساس و ذوق ادبی نویسنده به
مخاطب منتقل میگردد. در نوشتههای تخیلی، داستانی که حاصل از تخیالت نویسنده است منتقل میگردد و در این
نوع نوشتهها، نویسنده در صورتی موفق به شمار میرود که تخیالت خود را به نحوی به مخاطب منتقل کند که مخاطب
میان تخیالت نویسنده و واقعیت، تفاوت چندانی قائل نشود. وقتی این حس در مخاطب به وجود آید، به راحتی
تخیالت نویسنده را میپذیرد و آن را در قالب یک اتفاق قابل رؤیت میپذیرد. کتاب هریپاتر نمونه بسیار موفقی در
سبک نویسندگی تخیلی است. گرچه نویسنده در این کتاب، خیالپردازیهای عجیب و فرابشری نموده است، امّا
نویسنده آنقدر هنرمند بوده که مخاطب به هیچ عنوان احساس نمیکند که مطالب این کتاب دروغ است و واقعیت
ندارد. در سبک داستانی و رماننویسی نیز به همین ترتیب نویسنده باید اول به این موضوع بیاندیشد که قرار است چه
مطلبی را به مخاطب منتقل نماید و سپس در راستای همین موضوع، واژهها، الفاظ و جمالت متناسب را برگزیند. در
مابقی سبکها نیز همین ترتیب را باید مدنظر قرار داد.