پروژه پیش رو تلاشی است برای ایجاد مهارت،و نهادینه کردن دانشی که در زمینه های مختلف می آموزیم، به طوری که به بهتر زیستن ماکمک کند . آموزش بدون هدف عقیم است،و از خود فرزند و وارثی به جای نمیگذارد، ولی آموزش مولد، مهارتی فرزند زا و ارزش آفرین است . 
لذا در پروژه پیش رو عظم آن داریم که از جنبه های مختلف برای یک انسان امروزین دانشگاه رفته یا نرفته اسباب و ابزاری ارایه کنیم که بتواند برای زندگی کردن، از مهارتهای چند بعدی مورد نیاز و گریز ناپذیر انسان امروزی، در ابعاد گوناگون، برخوردار شود و به قولی موجودی تک ساحتی و تک بعدی نباشد طوری که درتلاطم حوادث روزگار، هر بار در گوشه ای اسیر شده و بی پناه بماند. انسان روزگار ما باید چیزی شبیه آچار فرانسه باشد و انگار تاریخ رجعت به عقب کرده است. 
در گذشتگان دور مثلا زمان افلاطون و ارسطو میگفتند فلانی فیلسوف است و همه چیز دان، در ان زمان عمق دانش بشری و جزییات آن خیلی کمتر بود، و بیشتر، دانش در حال رشد سطحی بود تا عمقی، ولی در روزگار ما دانش در حال رشد نمایی نقطه ای و خطی و سطحی و حجمی و چند بعدی و چند وجهی است. به فرمولاسیونی از رشد علم و دانش رسیده ایم که فرموله کردن آن دستخوش چالش و بحث و گفتگویی جدی ست . در دنیای قدیم عمق کم ولی توسعه سطحی انسان شاید زیاد بود و در گذر تاریخ به دوران تخصص رسیدیم و عمق دانشها به سالهای نوری رسیده و بیشتر و بیشتر هم میشود .ولی نکته جالب انکه برای زندگی به معنای ساده آن که بستری از آرامش و اطمینان و اعتماد به نفس را به ارمغان میآورد این رهیافت عمیق و دقیق برای انسان و روحیات او شکننده و نابود گر است .
انسان امروز آنقدر در جزییات و تکثر و تعدد گرفتار شده که دچار کلاف سر در گمی شده و گره کوری پیش رو دارد که با دندان هم شاید باز نمیشود. به هر سو که میرود به تخصصی عمیق و دقیق برای پوشش خواسته های درون و برون خود نیازمند است و حال انکه مجالی برای این همه تعمق متکثر در آفاق ندارد و فرصت این همه تنوع آموزی و مهارت سازی را نمیتواند داشته باشد. 
ولی در این کشاکش دهر فعلا آنچه ملموس و محسوس و آشکار است این که گویی انسان زمان ما بیش از تخصص یا حداقل هم پای تخصص به حکمت هم نیازمند است و ان دانشی است که هماهنگ کننده و متعادل کننده آموخته ها و اندوخته های دیگر است یک مجموعه موذون و منظمی که بتوان هر روز در آن مجموعه دانش و بینش را تجمیع کرد و با اقوال مختلفی که هست بتوان در یک منظومه درون سازگار همگرا و نسبتا هم سو این انباشته ها را سامان بخشید. 
تا در تعارض درونی با هم باعث فروپاشی و فیسیون هسته ای نشوند و در عوض به فوزیون و هم جوشی و اتحاد و بالنگر رهنمون گردند . 
از هر باغی گلی بچین و باغبان دایم هیچ باغی نشو . شاید فعلا و درس موقت این روش و منش را مینمایاند . چرا که تاریخ نشان داده که هیچ آورده درونی یا برونی برای بشر وقتی با دست بشر پیاده شده نتوانسته سعادت کامل را به عموم مردم جهان هدیه کند.
و این قاعده شامل حال علم و ادیان و مکاتب مختلفی است که در طول تاریخ با افراط و تفریط نوع انسان حتی اگر با ژنوم و نطفه خوب هم شروع شده ولی وقتی به فرزندی برومند تبدیل گشته متاسفانه در خیلی از موارد نابود گر هستی خود و مولد خود و بالنده خود شده است.
علم بر ضد علم و دین بر علیه دین و قوم بر علیه قوم و زبان بر علیه زبان و نژاد بر علیه نژاد و رنگ بر علیه رنگ و ... هر چند که عمده پیام ادیان معرفی برنامه جهانی انسان اخلاق گرا و ارزش مدار و هدف گرا و نتیجه گرا بوده است، لاکن حتی در عمل دانش آموختگان و تجربه یافتگان این مکاتب هم اعم از ادیان یا ایسم های انسانی، راه به آنجا که ادعا کرده اند، و آرمان شهری که به تصویر کشیده اند، نبرده اند.