ستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال
 

۱) اخلاق هوش مصنوعی و چالش‌های فلسفی آن

بیان مسأله:
با پیشرفت سریع هوش مصنوعی، پرسش‌های اخلاقی و فلسفی درباره حدود و کارکردهای آن به‌طور جدی مطرح شده است. ماشین‌هایی که توانایی تصمیم‌گیری دارند، تا چه حد می‌توانند مسئولیت اخلاقی داشته باشند؟ اگر یک سامانه هوش مصنوعی در تشخیص پزشکی یا رانندگی خودکار خطا کند، مسئولیت اخلاقی و حقوقی آن متوجه چه کسی خواهد بود؟

این مسئله، مرزهای سنتی میان عامل اخلاقی (انسان) و ابزار (ماشین) را به چالش می‌کشد. بسیاری از فیلسوفان اخلاق بر این باورند که نسبت دادن عاملیت اخلاقی به هوش مصنوعی می‌تواند بنیان‌های مسئولیت‌پذیری را متزلزل کند، در حالی که گروهی دیگر معتقدند باید مفاهیم اخلاقی جدیدی برای این فناوری‌ها ابداع کرد.

بنابراین، پژوهش فلسفی درباره اخلاق هوش مصنوعی نه تنها ضرورتی نظری است، بلکه پیامدهای عملی برای سیاست‌گذاری، حقوق و آینده زندگی اجتماعی دارد.


۲) بحران معنا در جهان پست‌مدرن

بیان مسأله:
یکی از دغدغه‌های اساسی فلسفه معاصر، بحران معنا در جهان پست‌مدرن است. فروپاشی روایت‌های کلان و نسبی‌گرایی معرفتی موجب شده بسیاری از انسان‌ها در یافتن معنای زندگی و ارزش‌های پایدار با مشکل روبه‌رو شوند. این بحران در زندگی فردی و اجتماعی بازتاب‌های گسترده‌ای دارد، از افزایش افسردگی و بی‌معنایی گرفته تا رشد جنبش‌های افراطی و معنویت‌های کاذب.

فیلسوفانی چون نیچه، هایدگر و ویتگنشتاین هر یک از منظری به مسئله معنا پرداخته‌اند، اما در جهان معاصر نیاز به بازخوانی این دیدگاه‌ها و ارائه پاسخ‌های تازه بیش از پیش احساس می‌شود. پرسش اصلی این است که آیا می‌توان در شرایط پست‌مدرن همچنان به نوعی معنا یا ارزش جهان‌شمول پایبند بود؟

مطالعه فلسفی بحران معنا می‌تواند به بازاندیشی در اخلاق، دین، سیاست و هنر منجر شود و افق‌های تازه‌ای برای بازسازی هویت انسانی در جهان امروز بگشاید.


۳) فلسفه ذهن و مسئله آگاهی

بیان مسأله:
مسئله آگاهی همچنان یکی از چالش‌های بزرگ فلسفه ذهن است. با وجود پیشرفت‌های علوم اعصاب، هنوز روشن نیست که تجربه‌های ذهنی چگونه از فرآیندهای فیزیکی مغز پدید می‌آیند. این همان «شکاف تبیینی» (explanatory gap) است که فیلسوفانی چون دیوید چالمرز بر آن تأکید دارند.

اگر آگاهی را نتوان به فرایندهای فیزیکی فروکاست، آیا باید به نظریه‌های دوگانه‌انگارانه یا حتی دیدگاه‌های پان‌سایکیسم (آگاهی به‌عنوان ویژگی بنیادی جهان) روی آورد؟ این پرسش پیامدهای عمیقی برای متافیزیک، معرفت‌شناسی و حتی اخلاق دارد، زیرا تعریف ما از انسان و جایگاهش در جهان به این مسئله وابسته است.

بنابراین، بررسی فلسفی مسئله آگاهی نه تنها جنبه نظری دارد، بلکه در گفت‌وگو با علوم شناختی، هوش مصنوعی و روان‌شناسی نقشی کلیدی ایفا می‌کند.


۴) عدالت اجتماعی در پرتو فلسفه معاصر

بیان مسأله:
مفهوم عدالت یکی از بنیادی‌ترین مسائل فلسفه سیاسی است که همچنان موضوع بحث در جهان معاصر محسوب می‌شود. نابرابری‌های اقتصادی، بحران مهاجرت، تغییرات اقلیمی و تبعیض‌های جنسیتی و نژادی، پرسش‌های تازه‌ای درباره ماهیت عدالت اجتماعی برانگیخته‌اند.

جان رالز با نظریه «عدالت به‌مثابه انصاف» چارچوبی نوین ارائه کرد، اما فیلسوفانی مانند نانسی فریزر و آمارتیاسن نشان دادند که ابعاد فرهنگی و قابلیت‌های انسانی نیز باید در تعریف عدالت لحاظ شود. امروز پرسش این است که عدالت در شرایط جهانی‌شدن و پیچیدگی‌های فرهنگی-سیاسی چه معنایی دارد؟

بررسی فلسفی عدالت اجتماعی می‌تواند مبنایی برای سیاست‌گذاری‌های نوین در عرصه‌های اقتصادی، آموزشی و زیست‌محیطی فراهم آورد و راهی برای پاسخ‌گویی به چالش‌های روز باشد.


۵) رابطه علم و دین در جهان امروز

بیان مسأله:
رابطه علم و دین یکی از مسائل دیرینه فلسفه است که در جهان معاصر ابعاد تازه‌ای یافته است. با رشد علوم طبیعی و فناوری، بسیاری از باورهای سنتی دینی با پرسش‌های تازه روبه‌رو شده‌اند. از سوی دیگر، دین همچنان برای بسیاری از انسان‌ها منبع معنا و اخلاق باقی مانده است.

تنش میان علم و دین در حوزه‌هایی مانند زیست‌فناوری، نظریه تکامل و کیهان‌شناسی نمود بیشتری یافته است. برخی دیدگاه‌ها بر تعارض ذاتی این دو حوزه تأکید دارند، در حالی که گروهی دیگر به هم‌افزایی و گفت‌وگوی میان آن‌ها باور دارند.

از این‌رو، تحلیل فلسفی نسبت میان علم و دین می‌تواند به روشن شدن مرزهای معرفتی، رفع سوءتفاهم‌ها و ایجاد گفت‌وگوی سازنده میان این دو عرصه کمک کند و راهکارهایی برای زیست معنادار در جهان مدرن ارائه دهد.